مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
کـنار زد چـو سـپـیـده سـیـاهی شب را گرفت مهرِدل افـروزِمهـر، کـوکب را فـرشـتـهها هـمه بر هم نـویـد میدادنـد به کوچه کوچۀ دل، نور، جلوهها میکرد برای دیدن گل، اشک، کوچه وا میکرد رسـیده آنکه به والله عـصمت الله است بیا که درک شـود لذت حـضور حسین بیا که با تو شود جُفت، بزم جور حسین «کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن تو کوه صبر و وقـاری و هـمتی زینب تو معـدن کـرم و روح رحـمـتی زینب بـزن شـرر به دل دشـمـنت به یـکـباره خطابههای تو از حرف مهتران، خوشتر شمیم عطر تو از سدرۀ جنان، خوشتر تـوقـعـات گـداهـای سـفـرهات بـالاسـت تو یـادگـار عـلی؛ سیـنه سوز فاطـمهای به عـلم عالـم امکان تویی که عـالمهای فرات خون شده هر چشم کربلای حسین چه سنگها که شکـسـتـند در پی قـدمت چه داغهـا که نـشـسـتـنـد بـر دل الـمت نـشـسـته در دل خون، پارۀ مـفـاتـیحت چو تـیغها به گـلوگـاه زخـم، رو کردند ز خون پاک حسینت همه وضو کردند نگـینِ روشـنِ انـگـشـتـر تو را بـردنـد سری بلند شد از نی، تو را نظاره گرفت دمی که سنگ حرامی تو را اشاره گرفت اگرچه بر سر نیزه حـسین اقـامت کرد |