سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

کـنار زد چـو سـپـیـده سـیـاهی شب را            گرفت مهرِدل افـروزِمهـر، کـوکب را
نوشت دست قضا، حُسن حُسن مطلب را            به روی دست ملائک چو دید زینب را


فـرشـتـه‌ها هـمه بر هم نـویـد می‌دادنـد
مـلائکـه خـبر از صبـح عـیـد می‌دادند

به کوچه کوچۀ دل، نور، جلوه‌ها می‌کرد            برای دیدن گل، اشک، کوچه وا می‌کرد
زمین به سینۀ مستش، خدا خدا می‌کرد            خـدا به گـفـتن یا زینب اکـتـفـا می‌کـرد

رسـیده آنکه به والله عـصمت الله است
کسی که کوه حیا در
برابرش کاه است

بیا که درک شـود لذت حـضور حسین            بیا که با تو شود جُفت، بزم جور حسین
بجوش در خُم اشک و بگیر شور حسین            بخـنـد تا بِـرُبـایـی دل صـبـور حـسـین

«کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن
به
غمزه رونق ناموس سامری بشکن»

تو کوه صبر و وقـاری و هـمتی زینب            تو معـدن کـرم و روح رحـمـتی زینب
تو گوهر شرف و بحر عصمتی زینب            تو لحـظه لحـظه طلـوع قـیـامتی زینب

بـزن شـرر به دل دشـمـنت به یـکـباره
بخـوان یکی دو خـطـابه میان گهـواره

خطابه‌های تو از حرف مهتران، خوشتر            شمیم عطر تو از سدرۀ جنان، خوشتر
به راه عشق تو مُردن، ز نقد جان، خوشتر            دمشق توست ز جنات عرشیان خوشتر

تـوقـعـات گـداهـای سـفـره‌ات بـالاسـت
وصـال کـربـبلا بی‌دمشـق بی‌معـناست

تو یـادگـار عـلی؛ سیـنه سوز فاطـمه‌ای            به عـلم عالـم امکان تویی که عـالمه‌ای
به صبر و حلم رقیه تویی که خاتمه‌ای           
ای اوج عشق حسین، عشق شاه علقمه‌ای

فرات خون شده هر چشم کربلای حسین
چراکه جای تو خالی ست بین آن حرمین

چه سنگها که شکـسـتـند در پی قـدمت            چه داغ‌هـا که نـشـسـتـنـد بـر دل الـمت
چه اشکها که روان شد ز شوره زار غمت            چه ناله‌ها که فروریخت در شب حرمت

نـشـسـته در دل خون، پارۀ مـفـاتـیحت
و
ریخت روی زمین دانه‌های تسبیحت

چو تـیغ‌ها به گـلوگـاه زخـم، رو کردند            ز خون پاک حسینت همه وضو کردند
غـبـارها، تن مـجـروح را رفـو کـردند            هـزار بوسه به جای تو بر
گـلـو کردند

نگـینِ روشـنِ انـگـشـتـر تو را بـردنـد
به روی ناقه عـریـان تو را کجا بردند

سری بلند شد از نی، تو را نظاره گرفت            دمی که سنگ حرامی تو را اشاره گرفت
شکست تا که برای تو راه چاره گرفت            برات با لب خـونـبار، استخـاره گرفت

اگرچه بر سر نیزه حـسین اقـامت کرد
اراده کـرد اگر هـر کجـا،
قـیـامت کرد

نقد و بررسی